گفتوگو با «مسعود دلجو»، موزیسین و بنیانگذار گروه راک «مونهد»
مسعود دلجو، متولد سال ۱۳۶۱ در رشت، از نوجوانی با موسیقی آشنا شد و همانطور که خواهید خواند، این آشنایی کمکم جدی شد و حالا ما با یک موزیسین حرفهای سروکار داریم. نامِ دلجو همواره با نام یک گروه موسیقی گره خورده است، گروهی که در سبک راک فعالیت میکند؛ «مونهد». این گروه موسیقی راک حالا دیگر توانسته جایی میان لیست پخشهای مخاطبان موسیقی راک برای خود باز کند. گروه مونهد اولین آلبوم خود را در سال ۱۳۹۴ به بازار عرضه کرد و در بخش آلبوم با کلام پاپ در جشنواره فجر همان سال نامزد کسب جایزه شد. دلجو در گروه مونهد بهعنوان خواننده، آهنگساز و ترانهسرا حضور دارد و تکهای جدا نشدنی از پازل گروه مونهد است. این گروه اولین کنسرت رسمی خود را در رشت و در همان سال عرضهی آلبوم، در سالن یادگار امام برگزار کرد. همچنین بهزودی دومین آلبوم این گروه منتشر خواهد شد.
از گذشته شروع کنیم، چگونه به موسیقی علاقهمند شدید؟
در کودکی و نوجوانی مانند دیگران، موسیقیهای ایرانی که مشهور میشدند را گوش میکردم. تا اینکه با دوستی آشنا شدم که دستگاه پخش پُر قدرتی داشت و به همین دلیل نوارهای مختلف را با آن دستگاه گوش میکردیم. یکبار با شنیدن فضاسازیهای موسیقی گروه Pink Floyd به موسیقی راک علاقهمند شدم و فکر میکنم یکی از دلایلِ علاقهمندیام همان دستگاه پخش استاندارد بود که تمام فضاسازیِ موسیقی را به شنونده منتقل میکرد. در اواسط دههی هفتاد شمسی گرایش جوانان به موسیقی متال افزایش یافت و به واسطهی دوستی و به دلیل نزدیکی این سبک به موسیقی موردعلاقهام، به آن گوش میکردم. بعدتر هم با گروههایی مانند Bon Jovi آشنا شدم. اما آنچه باعث شد بیشتر با موسیقی درگیر شوم آلبوم It’s A Miracle ازRoger Waters بود؛ در یک سفر خانوادگی به سمت دیلمان با یک واکمن برای اولینبار شنیدمش و پس از آن دائما به دنبال اطلاعاتی از آلبوم و ترجمهی ترانهها بودم. موضوع آلبوم نقش مخرب تلویزیون در جامعه بود و من که علاقهمند به نویسندگی بودم، حس کردم یک آلبوم موسیقی با زبانی عامیانه در جامعه تاثیرگذارتر است. اولینباری هم که ساز نواختم، سهتار دست گرفتم و پس از مدتی فهمیدم چندان ارتباطی با آن برقرار نمیکنم. به دنبال گیتار آکوستیک رفتم، اما در آن دوران عموما گیتار اسپانیش مورد توجه قرار میگرفت و گیتار آکوستیک به سختی پیدا میشد. با این اوصاف یک گیتار آکوستیک کهنه تهیه کردم و اولین استادم میگفت کارایی لازم را ندارد.
برسیم به دورهای که گروهتان شکل گرفت؛ «مونهد» چگونه تشکیل شد؟
من از ابتدا به کار گروهی اعتقاد داشتم و اولین تجربهی گروهیام به سال ۱۳۸۰ برمیگردد که بعد از دو هفته یادگیری گیتار الکتریک به گروهی دونفره که درامز و گیتار مینواختند و به نوازندهی گیتار الکتریک احتیاج داشتند، اضافه شدم. آن زمان اغلب از هر ده تجربهی کار گروهی، یکی به نتیجه میرسید و تجربههای ما هم موفق از آب درنیامد. اما پس از مدتی من و درامر گروه (حامد ادهم) با دو برادر که از تهران به رشت آمده بودند و در خیابان معلم مغازهای داشتند، آشنا شدیم و توانستیم بعد از دو روز کار یک آهنگ بسازیم. من آنجا حس کردم در جریانی قرار گرفتهام و چیزی دارد شکل میگیرد، این خروجی بسیار برایم ارزشمند بود. نکتهی مثبت آن کار گروهی این بود که اختلافی بین ما پیش نیامد. همکاری ما ادامه داشت و یک اجرای کاور (بازخوانی) هم از گروههای RadioHead، Pink Floyd و Nirvana در خانهی درامر گروه برگزار کردیم که یکی از اولین اجراهای زیرزمینی در رشت بود و واکنشهای مثبت زیادی را در پِی داشت. پس از چند ماه و پدید آمدن اختلافاتی در گروه، من از کار گروهی ناامید شدم و به دنبال پروژههای انفرادیام رفتم، تا اینکه تدریس را شروع کردم و پس از مدتی با همکاری چند هنرجو و دوستانم تصمیم گرفتیم یک اجرای کاور دیگر برگزار کنیم که بیشتر قطعات آلترناتیو راک بود و از سبک کاری گروهی مثل Nirvana فاصله گرفتیم. در همین حین و با همکاری آرش پندی و افشین روشن کارهایی ساختیم و آنها را هم اجرا کردیم و با افزایش کارها و تشکیل هستهای که کنار هم بودیم حس کردیم گروهی شکل گرفته است که نامش مونهد شد.
در کشورهای توسعه یافته موزیسینها ابتدا مدتی طولانی در کلابها و سالنهای مختلف به اجرا میپردازند و پس از جذب طرفدار و تهیه کننده تولید آلبوم آغاز میشود. در ایران این روند چگونه طی میشود؟
در غرب دقیقا همینطور است و گروهها ابتدا با کاور موسیقی گروههای دیگر و اجرا در اماکنِ مرتبط تجربه کسب میکنند و بعد با ساختههای خودشان در جامعه شناخته میشوند و تهیهکنندگان موسیقی با شناسایی و سرمایهگذاری بر کارشان، آنها را به یک گروه موسیقی حرفهای تبدیل میکنند تا به تولید آلبوم و کنسرتهای بزرگ برسند. اما در ایران این روند برعکس اتفاق میافتد و با حضور مثلا دو نفر، آلبومی تولید میشود تا اگر مورد استقبال قرار گرفت، با اضافه شدن نوازنده یک گروه شکل بگیرد و با کم و زیاد کردن یکی دو نفر هم اسم گروهها تغییر میکند، اما این روند در حال حاضر رو به بهبودیست و فضای حرفهای در حال شکل گرفتن است. درخصوص مونهد هم سِیِر کاری اینگونه بود که ابتدا با اجرا در رشت، انزلی و تهران آغاز کردیم و کمی شناخته شدیم و هستهی مرکزی گروهمان شکل گرفت اما کسی نبود تا گروه را ساماندهی کند و خودمان راه خودمان را رفتیم و ساماندهی کردیم تا شناخته شویم.
از آلبوم جدید مونهد، نام و حال و هوای آن، همچنین افراد دخیل در آلبوم بگویید.
آلبوم جدید تا دو یا سه ماه دیگر به بازار عرضه خواهد شد. ضبط کارها به پایان رسیده و وارد مرحلهی میکس شدهایم. قرار است در ابتدا چند قطعه منتشر کنیم و سپس نسخهی کامل آلبوم بیرون بیاید. نام این آلبوم به احتمال قوی «هوای تازه» است، البته دو اسم برای مجوز به وزارت ارشاد فرستاده شده تا اگر با مخالفتی روبهرو شد، آن یکی جایگزین شود. نام اثر هم اشارهای است به مجموعهشعرِ «احمد شاملو» و به نوعی هوای تازهای است برای گروه و دلیلش هم اضافه شدن افراد جدید در ساخت این آلبوم است. فضای آلبوم هم از هر لحاظ با تغییرات زیادی نسبت به آلبوم پیش، روبهرو شده است. آلبوم اول به گونهای بود که به نظر میرسید ما در غاری به دور از جامعه زندگی میکردیم و میزان درونگرایی آلبوم بالا بود، اما در آلبوم جدید انگار همان آدمها به جامعه آمدهاند تا نفسی تازه کنند. آلبوم اول کلامش بسیار کم بود و اشعار هم خلاصه و مینیمال بودند، اما این آلبوم کلام بیشتری دارد.
یک دلیل کم بودن کلام در آلبوم اول البته این بود که در آن دوران من هنوز توانایی این را نداشتم تا فکر و احساسم را به کلام تبدیل کنم. تنها اثری که در آلبوم قبل تمام و کمال احساسم را منتقل میکرد، قطعهی «همین دیروز» بود. اما در آلبوم جدید حرفها راحتتر گفته شده و اشعار برای مخاطب قابل لمساند، گرچه باز هم از زیادهگویی پرهیز کردیم و معتقدم اگر میتوان منظوری را در یک پاراگراف رساند، نباید در یک صفحه نوشت. این نظر شخصی من است و درست یا غلط بودنش را نمیدانم. در سبک موسیقایی هم آلبوم پیشین به فضای پستراک نزدیک بود، اما آلبوم جدید بیشتر به کارهای آلترناتیو راک دههی ۹۰ میلادی نزدیک است و ریتمیکتر به حساب میآید. در آلبوم قبلی ابتدا آکوردها ساخته میشد و بعد ریتم روی آن قرار میگرفت، اما اینبار ریتم در اولویت قرار دارد و بعد هارمونی و کلام به آن اضافه شده است. جنبههای الکترونیک آلبوم هم کمتر شده است. من آلبوم اولم را با آرش پندی، سینا گلنقره، افشین روشن و رامین وفایی ساختم. آهنگسازی اغلب کارها با من بود و تنظیم برعهدهی سینا گلنقره، آرش پندی و خودم. بعد از آلبوم اول، رامین جزو کسانی بود که ماند و کمکهای زیادی به گروه کرد. آلبوم دوم اما گروهیتر ساخته شده و مثلا ساخت موسیقی تعدادی از قطعات را نیما علیزاده برعهده دارد که نقش زیادی را در این آلبوم ایفا کرد. اختلاف نظرهای ما بیشتر در خصوص گروه، موسیقی و مسائل کاری بود و همین باعث شد تا نتوانیم کنار هم کار کنیم. تنظیم قطعات این آلبوم به صورت گروهی انجام شده است.
گیتاریستهای گروه من و رامین وفایی هستیم، کیبورد و سینتیسایزر نیما علیزاده، درامز محمد احمدی، گیتار بیس کامیار دادخواه، ترومبون و دیجریدو علیرضا ملکزاده. آرش پندی و افشین روشن هم به عنوان پرودیوسر در کنارمان هستند. ماهان فرزاد در قطعاتی پیانو و بَکوُکال را برعهده دارد و خاطره حکیمی هم در بعضی از کارها بهعنوان بَکوُکال ما را همراهی کرده است. تهیهکنندگی آلبوم برعهدهی مهیار یاری است و در بخش تصویر علی نصیری، شعله واحدی و فیروزه شعبانی در کنارمان هستند.
در آلبوم قبلی، نوع آواز برای اغلب مخاطبان ناآشنا بود و به سختی میشد کلمات را شنید و فهمید. در آلبوم جدید برای این مشکل حل شده؟
وقتی آلبومی انگلیسی عرضه میشود، در کنارش کلام اثر هم به مخاطب ارائه میشود و پیش میآید که کلامی نامفهوم باشد. جدای از آن برای ما مهم بود شبیه به کسی نباشیم و به دنبال هویت مستقل خودمان بودیم و تا به دنبال کلیشههای راک در ایران نباشیم. برخی از موزیسینهای این سبک هم با اینکه موسیقی راک مینوازند، از نوعی از آوازخوانی استفاده میکنند که نزدیک به پاپ است. اما ترجیح ما این بود که با تحمل دشواریها، از دیگر موزیسینهای راک ایرانی تبعیت نکنیم و تجاربی جدید را خلق کنیم، همین مسئله ارتباط مخاطب با کلام را سخت میکرد. اما به دلیل اینکه موسیقی راک در ایران ریشه ندارد و قرار دادن کلام فارسی روی آن در حال کشف و تجربه است، کار کمی سخت بود. فکر میکنم این مشکل هم رفته رفته حل خواهد شد و مثلا در قطعهی «قدم به قدم» من واضحتر خواندهام. نکتهی دیگر اینکه ما ابتدا کلام را انتخاب میکنیم و بعد روی آن موسیقی قرار میدهیم. آواز هم در آلبوم جدید دچار تغییراتی شده است و تجربهی اجرای جشنوارهی فجر نشان داد ترانهها در نخستین تجربهی شنیداری قابل فهم هستند.
فکر میکنی چقدر طول بکشد تا این تجربه به روندی حرفهای برسد؟
اگر موسیقی راک را با رپ مقایسه کنیم -که آن هم موسیقی غیر ایرانی و وارداتی است- درمییابیم که رپ بیشتر شناخته شده و مخاطب بیشتری هم پیدا کرده است، اما راک هنوز نتوانسته به ادبیاتی برای ارتباط با جامعهی هدف خود برسد و فکر میکنم یکی مشکلاتِ مهم، کمبود ترانهسرای خوب در این ژانر است.
بعد از باز شدن نسبی فضای موسیقی در چند سال اخیر، موزیسینها به رسمی شدن کارهایشان رو آوردند و توانستند به مجوز کنسرت و اجرا برسند. این روند چقدر به نفع این جریان از موسیقی در کشور بوده؟ برای خود شما تاثیرات مثبت و منفی آن چگونه بود؟
برای مونهد اجراهای رسمی و گرفتن مجوز در اواخر دولت دوم احمدینژاد آغاز شد و تغییر سیاستها در شروع روند کار مونهد تاثیرگذار نبود و نمیتوان ابن اتفاق را به دولت حسن روحانی منتسب کرد. اما میتوانم بگویم پروسهی مجوز، سانسوری در آلبوم اول ایجاد نکرد و ضرری به اثر نرساند و تنها «عجب کامی میدهد این درد که میکشم» به «عجب کامی میدهد این درد» تغییر کرد که در محتوای کار چندان تاثیر نداشت. در جشنوارهی اخیر فجر هم مونهد جزو دو گروه پُرفروش بود که ثابت میکند گروهها میتوانند با مخاطبین مختلف در سنین مختلف ارتباط خوبی برقرار کنند و میتوان بهتر با جامعه دیالوگ برقرار کرد. فکر میکنم اگر امروز گروهی همچنان بخواهد زیرزمینی کار کند و از رسمی شدن گریزان باشد، شجاعت وارد شدن به رقابت و بازار را ندارد.
در یک برههی زمانی خیلی از موزیسینهای آلترناتیو از ایران مهاجرت کردند. فقدان این افراد چقدر در روند موسیقی آلترناتیو در ایران تاثیرگذار بود؟
فکر میکنم آن افراد و گروهها تجربهی زیادی داشتند و نبودنشان باعث شد تا این تجربه به افراد جوانتر انتقال پیدا نکند. همچنین بودن آنها باعث رقابت بیشتر بین جریانها و گروههای موسیقی و در نتیجه رشد موسیقی در کشور میشد. حس میکنم مهاجرت دست و پای هنرمند را میبندد و برای تولید موسیقی برای سرزمینی باید در آن سرزمین حضور داشت. همینطور فکر میکنم و برای ارتباط با مخاطب در ایران باید از کلام فارسی استفاده کرد. البته همین ارتباط هنوز به خوبی برقرار نشده و مثلا نهایت استقبال از کنسرت مونهد در رشت حدود ۵۰۰نفر است که نیم درصد از جمعیت این شهر را شامل میشود.
فضای هنری رشت را با توجه به تعداد زیاد کنسرت و تئاتر و تعداد زیاد هنرمندان و هنردوستان چگونه ارزیابی میکنید؟
اول اینکه کمیت دلیل بر کیفیت نیست و تعداد زیاد تئاتر و کنسرت چیز خاصی را ثابت نمیکند؛ مشکلی که در جامعهی هنری رشت وجود دارد و نسلهای جدید هم با آن درگیر هستند هیجانزدگی و مسابقه برای دیده شدن است و میتوان گفت میزان شوآف در این فضا بالاست. همین هم باعث شده تا کار حرفهای شکل نگیرد. نکتهی دیگر ورود افراد به حوزههایی است که در آن دانش و تخصص کافی ندارند که باعث عدم رشد هنر در رشت خواهد شد.
اوضاع موسیقی آلترناتیو را چطور ارزیابی میکنی و کیفیت کارها به نظرت در چه حدی است؟
حس میکنم افراد به جای توجه بیشتر به کار خودشان انرژی زیادی را برای تخریب یکدیگر صرف میکنند. این وضعیت را نباید مخفی کنیم، باید دربارهاش حرف بزنیم. این اتفاقات برای مونهد هم رخ داد. یکی از دوستان، از گروه دیگری به یکی از اعضای گروه ما گفته بود چون تو ابزار موسیقی خوبی داری، اینها –مونهد- تو را در گروهشان نگه داشتهاند. به یکی دیگر از بچههای گروه گفتند چون تو میتوانی مکان در اختیار گروه قرار بدهی، نگهت داشتهاند، ما هم برای تمرین به سراغ مکان دیگری رفتیم تا ثابت کنیم اگر کسی در گروه مانده، به دلیل توانمندی اوست، نه امکاناتش. خلاصه میتوانم بگویم وقتی حس همکاری نیست، حسادت بهوجود میآید و وقتی حسادت بهوجود بیاید، دیگر کسی کار خودش را انجام نمیدهد و مدام در حال کارشکنی است. اگر چنین رفتارهایی کنار گذاشته شود، همه به کار خودشان میرسند و شرایط خوبی فراهم میشود.
بهعنوان یک موزیسین که در رشت فعالیت دارد، با چه مشکلات و کمبودهایی در این شهر روبهرو هستید؟
موزیسین و اجرای موسیقی یک بخش از کار است، در کنارش باید دو یا سه تیم دیگر باشد که با پیش بردن کارها یک پروژه را تکمیل کنند. در رشت افراد و امکانات برای منظور اندکاند. برای مثال تولید یک آلبوم احتیاج به گروههای تصویر و گرافیک دارد و چون چرخهی اقتصادی هنر درست نمیچرخد، همکاریها هم شکل نمیگیرد. یا مثلا باید تیمی برای نصب و جمع کردن استیج، سازها و دستگاهها در کنسرت باشد که نیست و در اجرا سازها و دستگاهها آسیب میبینند. البته شانس ما در مونهد این بود که افراد حرفهای در کنارمان کار کردند و این مسئله در موفقیت گروه تا اینجای کار موثر بود. همچنین فقدان امکانات سختافزاری هم آزاردهنده است و مثلا به دلیل مشکلاتی که در ضبط صدا وجود دارد، مجبوریم تا تهران برای ضبط صدا برویم. همچنین نداشتن اماکن تمرین استاندارد هم به ما ضربه میزند.
گروه شما بهعنوان یک گروه رشتی شناخته میشود، چقدر تلاش میکنید هویت رشت و گیلان را در موسیقی و کلامتان بازتاب بدهید و چقدر احتمال دارد شما هم روزی از شعر گیلکی در کارها استفاده کنید؟
در خصوص شعر نمیگویم هرگز، اما ۹۹درصد از شعر گیلکی استفاده نخواهیم کرد و برای ارائهی هویت رشت لازم نیست حتما از زبان گیلکی استفاده کرد. اما حس میکنم چون در این شهر زندگی و کار میکنم، خروجی هنریام باید خروجی شهر رشت باشد. همین که حالوهوای کارها خیس و نمور است، هویت رشت به شنونده منتقل میشود، نظر مخاطبان در اجراهای تهران این بود که اجراها دارای آهستگی است و من در جواب گفتم در محیط رشت این ریتمها تند هم هستند. هوای هر شهری در جنس و محتوای موسیقی آن تاثیرگذار است. جالب این است که ما در تهران بیشتر شناخته شدهایم و با اینکه فعالیتمان در رشت کم نیست، کمتر از شهرهای دیگر ما را میشناسند.
دلیل اینکه در استانهای دیگر مثل تهران اقبال بیشتری به موسیقی شما نشان داده میشود، چیست؟
استقبال از موسیقی آلترناتیو در رشت هم بسیار خوب است و شاید علاقهی بیشتر مخاطبان رشتی به موسیقی کلاممحور باشد که باعث این اتفاق شده است.