صفحه اصلی / هنر / ادبیات / به بهانه بیست و چهارمین سال مرگ بیژن نجدی، میهمان خسته راه شیری
شرکت فیلم سازی سیکا فیلم
به بهانه بیست و چهارمین سال مرگ بیژن نجدی، میهمان خسته راه شیری

به بهانه بیست و چهارمین سال مرگ بیژن نجدی، میهمان خسته راه شیری

 فاطمه رضوی (شاعر و منتقد ادبی)

بیژن نجدی را اگرچه می توان از پیشگامان داستان نویسی پست مدرن ایران به شمار آورد، اما هدف این نوشتار صرفا پرداختن به داستان های نجدی نیست، بلکه سعی دارد نگاهی به درونمایه اشعار وی بیندازد؛ چرا که به زعم اهالی ادبیات، نجدی پیش از هرچیز یک شاعر است، شاعری تمام قد؛ به طوری که برخی معتقدند اگر از وزن و قافیه و به طور کلی موسیقی صرف نظر کنیم، شاخص ترین اثر او یعنی مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویده اند» را به دلیل وجود تصاویر بکر، تشبیهات و استعاره های بی بدیل فراوان می توان حتی در قالب یک مجموعه شعر نیز به مخاطب عرضه کرد.

به طور مثال در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

«گریه مثل کلید دهان ماهرخ را باز کرده بود.»

«من نگاه می کردم به گلدسته مسجد که قد سبزش را کشانده بود تا وسط آسمان و صدای اذانش را به پشت ابر می مالید.»

«سرش را که برگرداند دیدم نگاهش مثل دست های بیل زده پینه برداشته است.»

در این سطرها ماهیت شاعرانه واژه ها و نحو فراتر از نثر را به وضوح می توان دید.

از نجدی سه مجموعه شعر به نام های «واقعیت رویای من است»، «خواهران این تابستان» و «پسرعموی سپیدار» منتشر شده است که همگی در قالب سپید سروده شده اند. در اشعار بیژن نجدی شاهد به کارگیری منحصربه فرد و نوآورانه صنایع ادبی مانند تشبیه، استعاره، حس آمیزی، تشخیص و کنایه هستیم که این موضوع موجب شده زبان شعری وی متمایز از سایر شاعران شناخته شود و تشخص ویژه ای یابد. از دیگر ویژگی های اشعار وی می توان به سادگی، روان بودن زبان و وجود تصاویر بدیع و گویا اشاره کرد؛ به طوری که این تصاویر مضامین ذهنی شاعر را بخوبی برای مخاطب روشن می سازند. در این فرصت می کوشم که مروری بر درونمایه های آثار شعری نجدی داشته باشم تا تصویری واضح تر از جهان فکری او را به مخاطبان تقدیم کنم.

  درونمایه های اشعار نجدی:

 موضوعات اعتراضی اجتماعی و عشق به وطن:

نجدی به دور از هرگونه شعارزدگی، مفاهیم اجتماعی و اعتراضی را در لفافه شعر با هنرمندی تمام ارائه می کند: «از این باد لرزیده ام/ که نخل ها را در خوزستان لخت می کند/ پس سه تار من کجاست/ که دل تپش تو را بنوازم؟»

یا:

«شغل من نگاه نکردن به خونریزی ست/ شغل من این است که روزنامه نمی خوانم/ شب ها/ دود می رقصد/ در زیر سیگاری روی میز/ پرده می آید از پنجره تا نیمه های اتاق/ یعنی باد پرده را هل می دهد/ همین باد که از دریا تا من آمده است/ داشتم می گفتم/ شغل من/ خاموش کردن رادیوست/ بستن تلویزیون/ در تمام ساعات پخش خبر»

   طبیعت در شعر نجدی:

المان های طبیعت زیست بوم شاعر(گیلان)

 در اشعار نجدی نمود ویژه و کارکردهای بدیعی دارند که تاثیر زیادی بر شاعران پس از خود داشته است: «بعد از تو در سایه هیچ درختی نخواهم ماند/ در ابهام سبز جنگل/ و در سرخی گل سرخ/ کنار رودی از خطوط لوقا/ چیزی در من تمام خواهد شد/ و تشویش افتادن چشمی با مخمل/ یا دریاچه ها با من خواهد ماند؛/ کیست در بالکن که با تلخی می گرید./ و باران هم بند نمی آید/ هر روز این لحظه را دارم/ که از پوستم تو دور می شوی»

یا:

«هیچ گیله مردی نمی داند/ در آن همه گونی/ بهار بود یا برنج/ که بار کامیون شده بود»

یا:

«نیمی از سنگ ها، صخره ها، کوهستان را گذاشته ام/ با دره هایش، پیاله های شیر، به خاطر پسرم/ نیم دیگر کوهستان، وقف باران است./ دریای آبی و آرام را/ با فانوس روشن دریایی، می بخشم به همسرم/ شب های دریا را، بی آرام، بی آبی، با دلشوره فانوس/ دریایی به دوستان دور دوران سربازی که حالا/ پیر شده اند./ رودخانه که می گذرد زیر پل، مال تو، دختر پوست/ کشیده من به استخوان بلور!/ که آب، پیراهنت شود، تمام تابستان»

 مرگ اندیشی در شعر بیژن نجدی:

نجدی شاعری ناامید و پوچ گرا به نظر نمی رسد و شاعر با مرگ به عنوان واقعیتی انکارناپذیر برخورد شاعرانه ای داشته است. مرگ در اشعار نجدی جریانی زنده است و با شاعر همزیستی شاعرانه ای دارد:

«یک روز در پیراهنی که پوشیده ای خواهی مرد/ و بوی تنت را/ صابون خواهد برد/ و دندان ها/ سال ها بعد از ریختن گوشت تنت/ لبخند خواهد زد»

یا:

«دلم می خواد شعری بنویسم؛/ هنگامی که خفته ام بر تابوت/ و من دوباره زاده خواهم شد:

یا:

«عاشقان گیاهانند/ که ریشه هایشان فرو رفته است/ در کف دست من/ در استخوان کتف تو/ در جمجمه شکسته من/ و این خاطرات من و توست/ که توت می شود یک روز/ انار می شود گاهی/ که دیروز انگور شده بود/ که فردا زیتون و تلخ»

 مفاهیم مذهبی در شعر بیژن نجدی:

بیان مفاهیم مذهبی در شعر بیژن نجدی هیچگاه در ورطه شعار نمی افتد. نجدی با آمیختن این مفاهیم با دیدگاه های فلسفی و اجتماعی ارائه اندیشمندانه ای از مفاهیم مذهبی دارد:

«به قلم سوگند/ در گودال نون بودم/ پیش از تولد نقطه/ هنگام که عشق به سطر نمی آمد»

و یا:

«آسمان من گچبری ها و سقف مسجدهاست/ می بینید؟/ که من چگونه ام؟ مرا می بینید؟/ که موسیقی من صدای شماست که از کوچه می گذرید؟»

مضامین رمانتیک در شعر نجدی:

مضامین رمانتیک در شعر نجدی چندان به چشم نمی خورد، اما عشق به مفهوم وسیعش در سطرسطر اشعار او یافت می شود: «سلام ریخته زیر پای در/ کنار خش خش لولا/ خداحافظ با صدای کفش می گذرد/ خداحافظ دور می شود/ با صدای کفش/ و سیاه از چراغ می بارد»

یا:

«بیشتر از ماه/ دوست دارمش چراغم را/ که به روشن شیشه و خاموش تنش/ می توانم دست بزنم/ بیشتر از چراغ اتاق/ شیفته کبریت خودم هستم/ با همین اندکش گرما/ و شعله اش پر از بوی سوختن چوب/ و چقدر بسیار تر از کبریت/ عاشق روشنایی خاکستر سیگار تو هستم من/ که پشت دود/ چشم لخت تو را دارد در نگاه برهنه من»

با مطالعه و تعمق در اشعار نجدی می توان دریافت که وی شاعری تک بعدی نیست و نگاهی کلی و همه جانبه به مسائل و پدیده ها دارد. باری، با وجود اشعاری این چنین ناب و قابل تامل، کمتر دیده شده نامی از بیژن نجدی شاعر به میان آید و اغلب او را به خاطر داستان های شاعرانه اش می شناسند. هرچند او شعر و داستان را آنچنان دقیق، ظریف و هنرمندانه با هم تلفیق کرده که دیگر تفاوت چندانی میان بیژن نجدی شاعر و بیژن نجدی نویسنده باقی نمی ماند و شاید به همین خاطر است که برخی لقب برازنده (شاعر نویسنده) را برای او به کار می برند.

سرانجام بیژن نجدی شاعرنویسنده پس از مدتی درگیری با سرطان ریه چمدان سفر می بندد: «از این منظومه روزی خواهم رفت/ میهمان خسته راه شیری خواهم شد»

و از آن روز بیست و چهار سال است که ما به شکل غم انگیزی به راه شیری می نگریم. با شعری از او بدرقه اش می کنیم:

نیمی از سنگ ها، صخره ها، کوهستان را گذاشته ام

با دره هایش، پیاله های شیر، به خاطر پسرم

نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.

دریای آبی و آرام را

با فانوس روشن دریایی، می بخشم به همسرم

شب های دریا را، بی آرام، بی آبی، با دلشوره فانوس

دریایی به دوستان دور دوران سربازی که حالا

پیر شده اند.

رودخانه که می گذرد زیر پل، مال تو، دختر پوست

 کشیده من به استخوان بلور!

که آب، پیراهنت شود، تمام تابستان.

هر مزرعه و هر درخت، هر کشتزار و علف را شش دانگ

به کویر بدهید

به دانه های شن زیر آفتاب

از صدای سه تار من

بند بند پاره پاره های موسیقی

که ریخته ام در شیشه های گلاب و گذاشته ام روی رف

یک سهم به مثنوی مولانا، دو سهم به «نی» بدهید

و می بخشم به پرندگان

رنگ ها، کاشی ها، گنبدها

به یوزپلنگانی که با من دویده اند

غار و قندیل های آهک و تنهایی

و بوی باغچه را

به فصل هایی که می آیند

بعد از من.

روزنامه ایران (۱۴۰۰/۰۶/۰۴)

درباره کادوس آوا

پایگاه‌خبری‌کادوس‌آوا ⭕️فرهنگی، هنری و اجتماعی 🔹صدای‌فرهنگ آی‌دی‌تلگرام: t.me/kadusava آی‌دی توییتر: kaduskhabar@

این مطالب را نیز ببینید!

مجموعه شعرهای گیلکی «تی تی» به قلم هوشنگ عباسی منتشر شد

مجموعه شعرهای گیلکی «تی تی» به همت هوشنگ عباسی منتشر شد

مجموعه شعرهای گیلکی با عنوان «تی تی»، حاوی اشعار گیلکی ۳۲شاعر است که به همت هوشنگ عباسی جمع آوری و توسط انتشارات بلور رشت منتشر شد

فیلم‌های چهل‌ و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر اعلام شدند

فیلم‌های چهل‌ و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر اعلام شدند

اسامی فیلم‌های حاضر در بخش‌های سودای سیمرغ، فیلم اولی‌ها و پویانمایی چهل‌ودومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر اعلام شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شرکت فیلم سازی سیکا فیلم