فراوان شنیدهایم که مشکل سینمای ایران فیلمنامه است و سینماگران و منتقدان همگی بر این باورند که اگر فیلمنامه خوبی وجود داشته باشد، مشکلی برای تولید فیلم خوب پیدا نمیشود. ولی آیا مشکل سینمای ایران فقط فیلمنامه است؟
اگر بخواهیم اندکی بنیادیتر به این موضوع نگاه کنیم باید بگوییم که عدم تولید آثار خوب سینمایی تنها در معضل عدم فیلمنامه خوب خلاصه نمیشود چرا که تولید فیلمنامه خود جزئی از نظامی است که در یک چرخهی معیوب بسیار بزرگتری قرار میگیرد که از آن تحت عنوان شرایط تولید اثر هنری و سینمایی نام برده میشود.
فیلمنامهنویسان به مانند بسیاری دیگر از هنرمندان، متاثر از شرایط سیاسی و اجتماعی هستند و هرگونه آشفتگی سیاسی و اجتماعی، نمود و ظهور خود را در آثار هنری و ادبی نشان میدهد. در خصوص سینما به عنوان عامترین هنر سرگرمیسازی همواره تلاش بر این بوده تا آن را ساختارمند کنند. این ساختارمندی عامدانه که در اوایل با انگارههای ایدئولوژیک غالب و به دلیل درنغلطیدن به آن وجه به اصطلاح مبتذلانه- بنا به تعریف برخی از کارشناسان وطنی- همراه بود اما در سالهای بعد به صورت فرمایشی در جهت تولید آثاری نخبهگرایانه از طریق نهادهای سرمایهگذاری دولتی انجام میشد. حتی سرمایهگذارانی که خود را غیر دولتی مینامیدند هم بیتمایل از کپیبرداری از آثار موفق اینجایی نبودند.
وجود این نوع تفکر تجویزی -از دو نوع بیرونی و درونی- در عالم فیلم و فیلمسازی به همراه انبوهی از محدویتهای غیرمنطقی و غیرطبیعی شرایطی را بهوجود آورد که فیلمنامهنویس نتواند فارغ از قید و بندهای بیرونی و درونی به فعالیت بپردازد.
برای بسیاری از فیلمنامهنویسان واژههایی مثل «مبتذل » و «روشنفکرانه» و «فیلمفارسی» به مانند انگهایی هستند که تلاش میکنند خود را از آنها دور نگه دارند هرچند که ارائه تعریف جامع و مانع و درست و منطقی از واژهای مثل مبتذل و و فیلمفارسی و عوامپسند و غیره به راحتی انجامپذیر نیست و هرچه تلاش بیشتر برای تعریف آنها حاصلی جز ابهام بیشتر به همراه نمیآورد چرا که اساسا معیاری برای سنجش میزان ابتذال و عامهپسندی -که به عنوان صفتهای منفی یک اثر شمرده میشوند- وجود ندارد مگر یک نگاه شخصی و کاملا فردی.
با در نظر گرفتن چنین موضوعاتی است که باید گفت نمیتوان به ایجاد شرایطی طبیعی که در آن فیلمنامهنویس و کارگردان به فعالیت بپردازند، امید داشت. برخلاف بسیاری از کشورهای صاحب سینما که گروهی چند نفره بر روی یک فیلمنامه مشغول به کار میشوند و کارشان پس از نگارش تمام میشود، اما در ایران بسیاری از نمونههای شاخص سینما آثاری هستند که فیلنامهنویس و کارگردان یکی هستند چون اصولا کار فیلنامهنویس پس از پایان نگارش، تمام شده نیست و همین موضوع باعث میشود که نویسنده و کارگردان نتوانند به زبانی مشترک برای یک همکاری دوجانبه دست پیدا کنند. در این ساختار بیمار باید گفت که مشکل سینمای ما فیلمنامه نیست. مشکل در شرایط و نوع تفکر حاکمی است که همه چیز را از حالت طبیعی خود خارج کرده و ناراحت کنندهتر اینکه اینگونه به نظر میرسد که این حالت «غیر طبیعی» ظاهرا دیگر به موضوع طبیعی تبدیل شده است.